one day

مامان جون سلام دیروز تصمیم گرفتیم عصری من و خاله زینب و خاله فایزه بریم بازار تا چیزایی که واسه جشن روز مادر لازم داریم بخریم البته این بار تصمیم گرفتیم رفتن با خط واحد رو تجربه کنیم خلاصه عصر من بعد از شیر دادنت با خاله ها ساعت 6 از خونه زدیم بیرون و خدا رو شکر خط واحد زود اومد خلاصه ما هم سوار شدیم و بعد سوار شدن یه دفه دیدیم اه اقای راننده ایستاد و با دعوا به مسافرا گفت که ببینید من کولر روشن کردم هیچکی حق نداره پرده هارو کنار بزنه نمیخوات بیرونو نگاه کنید بیرون هیچی نداره اگه دیدم کسی پردرو کنار زده کولر خاموش میکنم که از گرما بمیرید ما هم گفتیم چشم و مث دخترای خوب سرجامون نشستیم و بیرونم نیگا نکردیم تازه هر کی سوار میشد میخواست پرده رو کنار بزنه ما مث ادمای مسئول و وظیفه شناس میرفتیم بهش میگفتیم پرده رو نکشه خلاصه اخرشم نفهمیدیم کی رسیدیم بعد ما رفتیم بازار اول از همه موادی که واسه درس کردن ژله لازم داشتم خریدم اخه میخوام ژله رنگین کمان و ژله موزائیک قهوه وژله خرده شیشه درست کنم بعدم رفتم داروخونه تا بعد کلی گشتن اون مارک پوشکی که بهش حساسیت نداری پیدا کردم و برات خریدم بعدم رفتیم شیرینی سرا که کیک سفارش بدم اما موند واسه فردا و رفتیم نون فانتزی و شیرینی خرمایی که مامان خواسته بود براش خریدم ورفتیم یکمی تو پارک نشستیم تا خستگیمون در بره بعدش رفتیم دوباره ایستگاه که با خط برگردیم وقتی رسیدیم اونجا هنوز خط نیومده بود و ما منتظر نشستیم تا بیات در این بین هر خطی که مییومد ما میگفتیم این خطمون بود ولی وقتی میرسید میدیدیم خط ما نیست تازه یکی میگفت خط ما سبزه اون یکی میگفت نه زرده و منم فکر کردم ابیه حالا معلوم نبود کدوم درسته تا بالاخره یه خط اومد که جلوش زرد بود و تا نصفش ابی و بقیه اش هم سبز گفتیم ا حتما همینه و ما درست ندیدیم ولی اینم نبود و بالاخره خط ما اخر از همه اومد و خاله زینب که گفته بود زرده درست بود و ما ساعت 9 رسیدیم خونه و چون ماما سفارش کرده بود واسه صبحونه هم خرید کردیم و بعد اومدیم خونه پیش تو دخمل ناز نازی کلی ماچ ماچیت کردیم راستی خانم گلم عاشق فوتبال نگاه کردنه و دیشب شدیدا مشغول نگاه کردنه 90 بود و کلیم باهاش حرف زد تا تیوی رو خاموش نکردیم نخوابید.