فاطمه بانوفاطمه بانو، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

پرنسسی افسانه ای در دنیای واقعی

ممنونم از حضورت

1391/2/18 15:58
نویسنده : مامانی
88 بازدید
اشتراک گذاری

ممنونم از اینکه هستی و دوباره حس خوب بودن رو بمن میدی

و خدا رو هزار بار شکر که تو رو تو بهترین زمان ممکن به من بخشید و لحظه هامو سرشار از حضور شیرین تو کرد

کوچولوی مامان دوس داشتم بهت بگم بعد از مدتها دوباره پرم از زندگی و امید دوباره حسی دارم شبیه اون روزایی که من و خاله حوری با هم بودیم و میخواستیم بهترین باشیم و بهترین چیزارو داشته باشیم حسی شبیه اون روزا که حتی خوراکیامونم مزه دیگه ای داشت مثل بستنی ادمیرال و دلستری که تو روزای بارونی میخوردیم وماکارونی و ساندویچ کالباسمون روزایی که لذتی وصف ناشدنی داشت مث پیاده روی اول صبحمون لب شط که هرچند حالا هرروز میرم اما اصلا انرژی و قشنگی اون موقع را نداره و کلی چیز الان دوباره حسی دارم شبیه اون موقع ونمیدونی بعد از این همه وقت دوباره حس کردنش چه لذتی داره حالا به لطف تو من دوس دارم روزام دیرتر بگذره و ساعتها طولانی تر بشه و این درطول تاریخ زندگانی من بی سابقه ست حالا دوس دارم صبحا زود از خواب بیدار شم و وقتی دیر بیدار میشم و خواب میمونم دلم میگیره حالا دوس دارم تمام عقب افتادگی زندگیمو جبران کنم حالا دوس دارم اینقد پر فعالیت و انرژی باشم که تو همیشه یه مامان سرحال و فعال رو ببینی و این کمک کنه تو شادابتر زندگی کنی میدونی وروجک اون موقع که من و بابا تو رو نداشتیم کلی ترس و فکرو خیال تو سرمون بود درباره تربیتت و اینده ات ولی همه چیز اونطور که میخواستیم پیش نرفت و حالا یه طوری شده که فکر کردن دیگه تمومه و وقته عمله و این عمل کردن کار منه چون تو پیش من هستی و قراره خیلی چیزا یادت بدم و نمیخوام مشکلات پیش اومده تاثیری روی اینده و شخصیت تو بذاره در همین راستا اقدامات زیادی از طرف من صورت گرفته که از جمله اونها میشه به نماز خوندن اشاره کرد ما همیشه دوس داشتیم نینیمون ارتباط معنوی خودش رو حفظ کنه و ارامش وصف نشدنی ارتباط با خدا رو در زندگیش تجربه کنه من نماز میخوندم اما بعضی وقتا یادم میرفت و از اونجا که چشمای کوچولوی شما ناظر بر رفتار ما هستن ما دیگه نباید یادمون بره نمازمونو بخونیم و از اونجا که اینکار سخت و مشکلیه و ما هم فراموشکار مامان ممتاز و لنگه دمپاییش به کمک من اومده و دقیقا وقت نماز کمکم میکنن که یادم نره البته لازم به ذکره که لنگه دمپایی وقت نماز صبح تبدیل به یک لیوان اب تگری میشه واقعا دست ماما درد نکنه که اینقد زحمت میکشه از اقدامات دیگر که در راستای تقویت افکار مذهبیشکل گرفته شرکت در مراسم مذهبی ست که ما شما رو همراه خودمون میبریم و بدلیل حضور فعال شما در اینگونه مراسم هرکسی میاد مارو دعوت کنه مخصوصا از شما دعوت بعمل میاره و میگه فاطمه خانم رو هم حتما بیارید ما هم تورو میبریم ولی نمیدونیم جز چراغا و پنکه و خندیدن به این و اون چیزی حالیت میشه یا نه ولی چون میگن این در شکل گیری شخصیتت تاثیر میذاره ما این کارو میکنیم از چیزهای دیگه ای که میخواستیم در زندگی شما تاثیر گذار باشه ایجاد فرهنگ مطالعه بود و بهمین دلیل ما جلوی چشم شما مطالعه میکنیم و دیگه اینکه من همیشه دوس داشتم نینیم درسخون باشه و به اهمیت تحصیل پی ببره البته همیشه هدف از درس خوندن شاغل شدن نمیتونه باشه من خودم دوس داشتم درس بخونم و شاغل شدن در یک مکان اداری برام اهمیت چندانی نداشت ولی دوس داشتم یه مامان تحصیل کرده باشم که عزممو جزم کردم تا عقب افتادگی دروس دانشگاه رو جبران کنم چون زمان میگذره و ما باید سریع پیش بریم تا جا نمونیم برای همین من صبحا که تو خوابی میرم کتابخونه درسمو بخونم این به دلیل اینه که وقتی خونم و شما میخوای بخوابی من محو تماشای خواب ناز تو میشم و نمیتونم پاشم از مزایای دیگه ی رفتن به کتابخونه پیاده روی ست که کمک میکنه به کم کردن اضافه وزن ناشی از بارداری که خیلی اذیتم میکنه و تصمیم گرفتم دوباره بشم همون مامان 50 کیلویی که بودم دیگه کارای زیادی هست که میخوام انجام بدم اما الان نمیتونم برات بنویسم انشالا یه وقت دیگه میبوسمت عروسک نازم و از خدا میخوام قلبتو همیشه بلوری و پاک نگه داره

دوووووووووووووست دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)